Saturday, March 29, 2008

 

زمانی که بچه بودیم دنيا چقدر زيبا بود . چقدر همه چی رنگ و بوی اميد داشت و همه چی سرشار از اميد و عشق به آينده


عید زیبا بود و امید عیدی گرفتن
خرداد زیبا بود و امید سه ماه تعطیلی
پاییز زیبا بود و امید دیدن دوباره همکلاسیها
این سال دیگه میریم راهنمایی . دو سال دیگه میریم دبیرستان . یکسال دیگه دیپلم و
و مدام این جمله روی زبونمون بود . وقتی بزرگ شدم . وقتی بزرگ شدم .ه
با هر نوبرانه چشمها رو میببستیم و آروز میکردیم . چقدر آرزو داشتیم . ه
دنیا دنیا امید
روزی که نوبرانه زردآلو بود و چشمها رو بستم و خواستم در دل آرزویی کنم و هیچ چیز از دل به زبان نیامد و فهمیدم بزرگ شدم
چشم رو باز کردم و نوبرانه زرد آلو در دستم و من بی آرزو . چقدر بزرگ شدن درد آور بود
بزرگ شدیم و هیچ نشد
حالا از مهر تا خرداد هر روز مثل دیروز و از خرداد تا مهر امروز مثل دیروز .هر سال که گذشت هیجان ها کم تر و کم تر شد . سالها تکراری تر
کار و کار و کار برای هیچ
آرزو ها حسرت شد و ماند و بیمها یی که داشتیم که روزمرگی رو دچار نشیم شد زندگی و فهمیدیم که زندگی چیزی نیست جز همانی که بزرگترها داشتن و مامیترسیدیم از دچار شدن بهش
آخرین بزنگاه بود بزرگ شدن . ه
دیگه میتونستیم از خیابان ها رد بشیم . ردشدیم بارها و بارها و بی پناه
خوشا روزهایی که نمیتوانستیم و دست ها یم را به دست بزرگ و نرم پدرمیدادیم و طعم تکیه گاه را میچشیدیم
بزرگ شدیم و همه شبها به تنهایی گذشت و خوشا شبهایی که بهانه مریضی و ترس به تختخواب بزرگ و نرم پدر و مادر میلغزیدیم و خوش میخوابیدیم .ه
بزرگ شدیم و دستها به جیب رفت و روبروی دستگاه بی حس و سرد عابر بانک پول میگیریم و چه کیفی داشت ده تومانی و پنجاه تومانی هایی که از دست پدر میگرفتیم با لبخند . ه
دیگه نه امیدی به سال دیگه .نه به خرداد ونه به مهر .ه
تا بچه هستيم بزرگ شدن چه اميد شيرينی است و بزرگ که میشویم بچگی حسرتی بزرگ

پ.ن: سال نو مبارک...می دونم دیره برای گفتنش اما گرفتاریه دیگه...شما ببخشید

پ.ن: مطلب بالا رو یکی از دوستام برام فرستاده بود. دیدم قشنگه برای شما هم گذاشتمش

پ.ن: تو این چند روز تعطیلی همه کار کردم...هم مهمونی رفتم با حرکت موزون و هم مهمون داشتم بدون حرکت موزون...هم تو خونه فیلم دیدم هم رفتم سینما و مجنون لیلی رو دیدم...هم تو خونه آشپزی کردم و هم شام رفتم بیرون...هم دو روز رفتم شمال...هم امروز اومدم سرکار... و هم دوباره میرم شمال تا آخر تعطیلات


Saturday, March 15, 2008

 

دوستام 2

اولین وبلاگی که خوندم دنیای رنگارنگ بود. حدود دوسال و نیم پیش...اون موقع یک اسم دیگه داشت...چقدر به حسش نزدیک بودم...با نوشته هاش میرفتم به گذشته خودم...تمام احساس گذشته ام یادم میومد...نوشته هایی که برای نویسنده اش هم یاد آور گذشته های دور بود...وقتی می خواستم اینجا رو درست کنم و شروع به نوشتن کنم نمی دونم چه جوری موج رو پیدا کردم...لحظه به لحظه راهنماییم کرد تا تونستم اینجا رو سر و سامون بدم...هنوز هم هر وقت به مشکلی برمی خورم قبل از همه میرم سراغ امیر آقا...که این روزها یه صمیمیت بیشتری هم باهاش پیدا کردم...بچه مخفی و خانواده ما نفرات بعد بودن که خیلی وقته دیگه نمی نویسن اما هنوز مینیمالهای قشنگ مخفیسوس و اون متن قشنگ "اینگونه آغاز شد" خانواده ما برام یه چیز دیگه است...برای همین هم اصلا دلم نمیومد که لینکشون رو حذف کنم....تو یکی دو پست قبل وقتی کامنت مستر موصی و بچه مخفی رو دیدم واقعا شاد شدم...چند وقت یک بار هم به امید دو خط نوشته باز هم بهشون سر میزنم.... انگار آقا مصطفی دست به کار شدن و یه مطلب یک خطی جدید تو وبلاگشون قراردادن و شب عیدی چراغ خونه رو روشن کردن...قره قروت رو با اینکه دیر به دیر می نویسه و به غیر از تو وبلاگش جای دیگه ازش اثری نمی بینم دوست دارم... و همچنان مشتری پر و پا قرصشم....لحظه های قشنگی که صادق بیان می کنه به معنی واقعی لحظه سازه...بگذریم که یه روز زود عصبانی شدم و ناراحتش کردم... و بین خودمون باشه...نوشته های مرموز و مایوسش همیشه حسم رو برانگیخته می کنه....رهتاب دوست عزیز و قدیمیه خودمه که حداقل از این طریق از حال و روزش خبردار میشم... بعدها باعث شد با مکاشفات فرشوشتر آشنا بشم...البته با وبلاگش وگرنه با نویسنده اش که خیلی وقته کم و بیش آشنام و یه دفعه هم یه نیمچه جر و بحثی با هم داشتیم...آبی مایل به بلو رو تو قرار وبلاگی که با دنیای رنگارنگ و چند نفر دیگه داشتیم دیدم...با همسرجان اومده بود...اما شروع خوندن وبلاگش کمی بعد از اون دیدار بود...همون طور که تو دنیای رنگارنگ تمام احساس گذشته ام رو پیدا می کردم (فعلم مربوط به گذشته است چون این روزها خیلی حال و هواش تغییر کرده) تو پندارهای آرایه تمام دنیای الانم رو پیدا می کنم...کسی که بی اغراق نوشته هاش و شخصیتش رو تحسین می کنم ...اونقدر در نوشته هاش غرق میشم که انگار خود خودم هستم که دارم می نویسم...با این تفاوت که من هیچوقت همچین قلم قشنگ و روونی نداشتم.... پوریا رو به خاطر نوشته های رک و بی ادبش دوست دارم...وجه تمایزش هم با بقیه دوستهای من در همینه...همیشه یکی دو کلمه بد تو نوشته هاش هست...خاطرات سپیده یا همون سپیده صبح رو از وبلاگ خاطرات مونا که خیلی وقته فیلتر شده پیدا کردم...یه نفر کامنت گذاشته بود و از شباهت نوشته هاشون گفته بود...اینکه مونا رو چه جوری پیدا کردم اصلا یادم نمیاد...مسافر آسمان رو هم از قدیم میشناسم. وقتی نوشته هاشو می خونم یاد هجده سالگی خودم میوفتم... فریدا دوست یه کم جدیدترمه که به نظرم نوشته هاش خیلی خاصن....البته تمام آرشیوش رو کامل خوندم....و روزی روزگازی باران...اونم دوست تقریبا جدیدمه....آرشیو اون رو هم کامل خوندم... سبک نوشتنش اونقدر جالبه که فکر می کنم نوشته هاش رو هرجای دیگه هم که ببینم می فهمم که مال حاجیه....مهتابی هم دیگه خیلی کم می نویسه...تقریبا داره میرسه به سالی یه بار...اولین بار اسم نویسنده اش نظرم رو جلب کرد...شاید چون به نظرم خیلی آشنا میامد...قصه های عامه پسند رو هم خیلی وقته می خونم....، همچنین نامه های قدیمی...از خود با خویش دوست خوب اونور آبیمه که با نوشته های قشنگ اجتماعی اش از اوضاع و احوال اونوریها و بعضی وقتها دلتنگیهاشون خبر میده...قصه های هزار و یک شب وبلاگ عسل خانمه که اون هم اونور آب تشریف داره و حسابی اهل کار و فعالیته ...اتفاقهایی که تو محل کارش میفته اونقدر جالبه که بعضی وقتها آدم از خنده منفجر میشه ... و روزانه های مریم که اون هم از دوستهای نسبتا جدیدمه که فکر می کنم از اولین مطلبی که تو وبلاگش گذاشته باهاش بودم ...من آزادم هم آخرین نفریه که به فهرست دوستام اضافه شده...امیدوارم کسی رو جاننداخته باشم... ه

.
اینها همه دوستهای خوب مجازیم هستن که با اینکه ندیدمشون اما دوستشون دارم و خبردار شدن از حال احوالشون برام مهمه...با اینها زندگی رو سر می کنم.... ساعتهای زیادی از عمرم با خوندن مطالبشون گذشته...بعضی وقتها تنهاییم رو پر کردن و خیلی وقتها با خوندن مطالبشون حال و هوام عوض شده...خلاصه که دوستامو دوست دارم...ه

.
پ.ن : آخر هفته مهمون جاده های سبز و هوای مه گرفته و دریای آروم و سرمای دلچسب شمال بودم اون هم با یه اکیپ با حال...جاتون خالی بود.ه
پ.ن: به علت کمبود وقت نتونستم اونجوری که می خوام این پست رو بنویسم و روش وقت بذارم...آخر سال ِ و سرم حسابی شلوغ...اما اگه می خواستم منتظر یه فرصت خوب بشم دیگه اینور سال امکان نوشتن همین هم نبود...
ه

ه


Sunday, March 02, 2008

 

بارون رو قلب شیشه ها...هی جا میذاره رد پا...مثل تو که رو قلب من پا رو گذاشتی بی صدا...هنوز وقتی بارون میاد...دلم عشق تو رو میخواد

بعد از چند روز که از این بازی میگذره دیگه هیچ توضیحی نمونده که بدم. یه سره میرم سر اصل مطلب.ه

اول آهنگهایی که بارها و بارها و بارها گوش دادم و حال کردم و بارها و بارها و بارها گوش خواهم داد.ه

شهره: قفس *
تو کوچه مون صدای تو...صدای خنده های تو...دیگه شنیده نمیشه...رفتی برای همیشه
چشات برام یه قصه گفت...یه قصه از یه غصه گفت...یه قصه از جدایی ها...آخر آشناییها
گفتی قفس تنگ برات...رنگا چه بیرنگ برات...گفتی هوای تازه نیست...خونه برات اندازه نیست
گفتی دیگه خسته شدی...طاووس پر بسته شدی...گفتی آغاز می خوای...سرود پرواز می خوای
می خوای بری به اوجها...رو بال نرم موجها...گفتی که عشق من کمه...حرفام برات پر از غمه
تو سینه قلب من شکست...رو بوم دل غروب نشست...انگار دارم خواب می بینم...مهتابو رو آب می بینم
چگونه باور بکنم...غصه رو از بر بکنم...عطر تنت تو خونه نیست...تو زندگیم بهونه نیست.........
ه

اصولا همه آهنگهای شهره رو دوست دارم...چون با صدای گرفته اش حال میکنم...تازه خوش تیپ هم هست...ولی این بالایی دیگه شاهکاره.ه

گوگوش: باور کن با شعر ایرج جنتی عطایی*
باورکن صدامو باور کن...صدایی که تلخ و خسته است...باور کن قلب منو باور کن...قلبی که کوهه اما شکسته است...باور کن دستامو باور کن...که ساقه نوازشه...باور کن چشم منو باور کن...که یک قصیده خواهشه...وسوسه عاشق شدن...التهاب لحظه هامه...حسرت فریاد کردنه...اسم کسی با صدامه...اسم تو هر اسمی که هست...مثل غزل چه عاشقانه است...پر وسوسه مثل سفر...مثل غربت صادقانه است...باور کن اسممو باور کن...من فصل بارون برگم...مطرود باغ و گل شبنم...درختم درخت خشکی ...تو دست تگرگم...باورکن همیشه باور کن...که من به عشق صادقم....باور کن حرف منو باور کن...که من همیشه عاشقم...ه

تا حالا دقت کردین که این آهنگ آدم رو تا کجا میبره...مخصوصا اجرای انریکه اش که همش احساس ِه
.
شادمهر : پل عاطفه*
کویر نشه دلهای ما...مثل بارون شیم بباریم...دستهای احساسمونو...تو دستهای عشق بذاریم
صدای پای شب داره...تو کوچه پرسه میزنه...آفتاب باید طلوع کنه...خورشید باید نور بزنه
باید که آسمونمون... همیشه آبی بمونه...رو تن سبز لحظه ها...خاطره هامون بمونه
اگه هنوز فاصله ها...خط سیاه بین ما...باید پل عاطفه شه...دست سفید دل ما...ه


آلبوم مسافر شادمهرتنها آلبومی بود که وقتی اومد دوماه تموم گوش دادم ...تو خونه...ماشین...پیاده ...سواره... هنوز هم با اینکه از بقیه کارهاش بدم میاد این یکی برام یه چیز دیگه است.ه

مهستی: شریک
*
شریک سقف من نیستی...بذار همسایه باشیمو...فقط یکدونه دیوارو شریکم باش...شریکم باش...شریکم
شریک عمر من نیستی...بیا هم لحظه باشیمو...همین یک لحظه دیدارو شریکم باش...شریکم باش...شریکم
فقط در هفته یک لبخند، لبتو قسمت من کن...اگه خورشید من نیستی، بیا و شمع رو روشن کن
تمنای شرابم نیست، یه جرعه آب شریکم باش...کنار چشمه رویا، یه لحظه خواب شریکم باش
شریک زندگیم نیستی...شریک آرزویم باش...اگه نیستی کنار من...بیا و روبرویم باش
سلامی کن گه و گاهی... به نام آشنا بر من...همین اندازه هم بسه...برای شور دلبستن
غزل خونم نباش اما، به حرفی ساده شادم کن...اگه دیدی منو بشناس، نمیگم اینکه یادم کن
یه عشق نا بسامانو چه سامانی از این خوشتر...شکایت نامه غم رو چه پایانی از این خوشتر...ه


بیژن مرتضوی: ؟*
زندگی خوب وبدش به کام ما شد...قرعه عشقی زد و بنام ما شد...اونیکه حتی تو خوابم نمیومد...توی بیداری اومد عاشق ما شد...اگه دنیا پر ازعاشق نباشه...تو این دنیا دل صادق نباشه ...همون بهتر که این دنیا نباشه...زمین و آسمون یکجا فنا شه...اگه بند بندم از همدیگه واشه...اگه سر از تنم بخواد جدا شه...نمی ذارم تو این دنیای بی مهر ...یه لحظه قحطیه مهر و وفا شه...اومد و دنیامونو پر از صفا کرد...درد بی کسیمونو با عشق دوا کرد...ه

محمد اصفهانی: بوی باران با شعر قیصر امین پور*
ای که بوی باران شکوفته در هوایت...یاد از آن بهاران که شد خزان به پایت... شد خزان به پایت بهار باور من...سایبان مهرت نمانده بر سر من...جز غمت ندارم به حال دل گواهی ...ای که نور چشمم در این شب سیاهی ...چشم من به راهت همیشه تا بیایی...باغ من بهارم بهشت من کجایی...جان من کجایی، کجایی که بی تو دل شکسته ام...سر به زانوی غم نهادم به گوشه ای نشسته ام...آتشم به جان و خموشم چو نای مانده از نوا...مانده با نگاهی به راهی که می رود به ناکجا...ای گل آشنا...بی قرارم بیا...وای از این غم جدایی...ه

تا حالا به موزیک و ملودیه این آهنگ دقت کردین؟ وااااای....ه


با این آهنگها هم همینجوری خوش بودم:ه
نازگل(رضایا) - کل آلبوم مهرشاد - برنده(سعید محمدی) – شب نیلوفری (ابی)ه

اینم همین طور:ه
عرض کردم (شهره)ه
عرض کردم عاشقم...فرمود کیست ... عرض کردم دل اسیر الفتی است...فرمود کیست ... عرض کردم گفتنش بی حرمتی است...بنده بی تقصیر و این دل مدعی است...فرمود کیست ...عرض کردم آشناست ...گرچه عشقی نابجاست...آنکه گفتم عشق ماست...وای بر من او شماست...* خنده ای فرمود و گفت...با دل ما در نیوفت..ما زبس آزرده ایم...ترک این دل گفته ایم...عاشق دیوانه ما کم داشتیم؟...ما ترا عاقل بسی پنداشتیم...ه

بیتهایی که همیشه توی ذهنم موندن:ه

با من نیاز خاک زمین بود....تو پل به فتح ستاره بستی (داریوش)ه
چی میشد اون هوای برفی و سرد ...تو رو راهی این خونه نمی کرد...بهار کاغذین خونه من...تو رو راضی نکرد آخر به موندن(مانی رهنما)ه
برای باور بودن ...جایی شاید باشه شاید... برای لمس تن عشق ...کسی باید باشه باید... که سر خستگیاتو ...به روی سینه بگیره ...برای دلواپسی هات... واسه سادگیت بمیره (معلومه دیگه)ه


و اونهایی که تحت هر شرایطی و در هرجایی که باشم بشنوم کهیر میزنم:ه
ابی (بشکن نه نمیشکنم – دوست دارم سبد سبد)ه
لیلا فروهر (همه آهنگهاش)ه
منصور(همه آهنگهاش)ه
معین (همه اش به غیر از چهار یا پنج تا از قدیمیهاش مثل دلم گرفت از آسمون، می پرستم، نوشتم...نوشته)ه
بیژن مرتضوی( خدا خدای مستون)ه
سندی (همه آنگهاش) ه
شاهرخ (همه آهنگهاش)ه
علیرضا افتخاری(همه آهنگهاش به غیر از یاد استاد)ه

آهنگهایی که خاطره خاصی ازشون دارم:ه
تو نگاهت عشقو دیدم... تپش قلبو شنیدم... توی جاده های احساس من به عشق تو رسیدم... تو کتابها عشقو خوندم...عکس خورشید و سوزوندم... جای خورشید تو کتابا نقش چشماتو نشوندم...(اندی)ه

چشم سیاه نگاه تو برای من یه پنجره است...چه نمایی چه صفایی یه شکوه منظره است
چشم سیاه دو ابروهات پنجره مو تار می کنه...میکشه پرده اخمو منو آزار می کنه
چشم سیاه ابرو سیاه خودت یه شب خودم یه ماه ...عزیزم با من اگه قهر بکنی روزت سیاه
عشق تو یه کوچه باغ با گلهای رنگارنگ...عشق تو یه راه هموار جاده صاف و قشنگ.... (نوش آفرین)ه

از خارجی ها هم همه جوره گوش میدم اما هنوزم که هنوزه این صدای جرج مایکل ِ که حسابی روم تاثیر میذاره...مخصوصا این یکی...که هر وقت کلیپشو میدیدم کلی به عیدشون حسرت می خوردم .ه


Last Christmas
I gave you my heart
But the very next day you gave it away
This year
To save me from tears
Ill give it to someone special

Once bitten and twice shy
I keep my distance
But you still catch my eye
Tell me baby
Do you recognize me?
Well
It's been a year
It doesn't surprise me
I wrapped it up and sent it
With a note saying I love you
I meant it
Now I know what a fool I've been
But if you kissed me now
I know you'd fool me again

A crowded room
Friends with tired eyes
I'm hiding from you
And your soul of ice
My God I thought you were
Someone to rely on
Me?
I guess I was a shoulder to cry on

A face on a lover with a fire in his heart
A man under cover but you tore me apart
Now I've found a real love you'll never fool me again

A face on a lover with a fire in his heart
A man under cover buy you tore him apart
Maybe next year Ill give it to someone
Ill give it to someone special.



آهنگهایی که تحت هر شرایطی کنترلم رو از دست میدم و دیگه نمی تونم بشینم و باید برم تو کار بندری:ه

شب تو...شب من (نوش آفرین) ه
چایی چایی(آصف) آخرش هم نفهمیدم چی میگه و یعنی چی؟ه چرا خورشید می تابه(کامران و هومن)ه
زن زیبا (ویگن)ه
بطور کلی هرچی شاد با صدای اندی...شهرام کاشانی... افشین...شهرام شب پره....یا با صدای...هلن...هنگامه...شیلا...هرچی از شکیلا...سیاوش قمیشی...حمیرا...همه آهنگهای محمد نوری... شهرام ناظری...شجریان...اصلا هرچی با صدای آبمیوه گیری...چرخ گوشت...جاروبرقی...با صدای سوسک...مورچه...ه

پ.ن: واقعا نفسم گرفت...ه
پ.ن: فکر نکنم دیگه کسی مونده باشه که دعوت نشده باشه.ه
پ.ن:اگه خجالت نمی کشیدم صدتا آهنگ دیگه رو هم که خیلی دوست داشتم اینجا می نوشتم...ه
پ.ن: مرسی موج عزیز از دعوتت.ه


This page is powered by Blogger. Isn't yours?