Wednesday, January 20, 2010

 

روزهایم می گذرند...به همین سادگی

مطلب نوشتن هم حال و هوا می خواد که این روزها نداشتم...این روزها اصلا خوب نبودم...میشه گفت چند روز طوفانی رو تو زندگیم پشت سر گذاشتم...هنوز هم تلاطم امواجش بالا و پایینم میبره ولی اوضاع بهتر از قبله...این روزهام نقطه مقابل این روزهام بود...پر از نبودنت...اون هم درست تو همچین موقعیتی...دقیقا وقتی که باید می بودی...این روزها کلی فکر کردم...به کلی هم نتیجه رسیدم...به این رسیدم که نباید رو مردهای زندگیم حساب کنم...مخصوصا الان که همشون به یه طریقی دور و برم هستن و قابل دسترسی...نه رو تو که شریک زندگیم هستی و تنها شرط با هم بودنمون رو بارها و بارها زیر پا گذاشتی و این بار بدتر از دفعات قبل...و نه رو تو که عشق قدیمم بودی و هستی، تو که دوریت نزدیک به دو ماه طول کشید و این سه هفته آخر با اینکه می تونستی ولی هیچ خبری ازم نگرفتی و ازگذشته که فاکتور بگیریم تو کمترین تقصیر و بیشترین تاثیر رو تو تنهایی این روزهام داشتی...و تو که همیشه حامیم بودی بدون هیچ توقعی...تو هم دیگه نمیشه روت حساب کرد...بالاخره تو هم متوقع شدی...تو هم خواسته ات رو مطرح کردی و وقتی دیدی که نمی تونم برآورده کنم شروع به اذیت کردنم کردی...زورت میرسه...چون یه جورهایی رئیسی...نه...رو تو هم نمیشه حساب کرد...این روزها خودم بودمو خودم...با دوست همراهم که درد دلم رو گوش کرد و غرغر هامو تحمل...ه

.

پ.ن: تو که برگشتی همه چی یادم رفت...وقتی شماره ات رو روی صفحه تلفنم دیدم، دیگه هیچی برام ارزش نداشت...دنیا رو داشتم...خوبه که هستی...ه

پ.ن: این روزها به یه نتیجه دیگه هم رسیدم...این که رو شما هم نمیشه حساب کرد...بنویسیم و یا ننویسم براتون فرقی نمیکنه...ننویسم حالم رو نمی پرسید و بنویسم می خونید و میرید...منی که از کنار نوشته هاتون بی تفاوت نمیگذرم ه

Monday, January 11, 2010

 

اَه اَه اَه

اَه اَه اَه...مرد هم اینقدر خاله زنک...با اون هیکلش خجالت نمی کشه...از این به اون میگه...از اون به این میگه...به این میگه به اون نگی من راجع بهش اینو گفتمها...به اون میگه به این نگی این چیزها رو می دونی ها...فقط قد دراز کرده...اَه اَه اَه...خیلی فکر کرده اکازیونه که وقتی منتقل شده به این قسمت به هیچکس نگفته زن داره...تهفه...بیچاره زنش...اصلا اون چه بدبختی بوده که زن این شده...چقدر پررو...چقدر پررو...اَه اَه اَه...هرچی بهش کم محلی میکنی باز هم میاد سراغت...اصلا به روی خودش نمیاره که با کی بودی...اینجا گل بود با اومدن این به سبزه هم آراسته شد


Tuesday, January 05, 2010

 

;)

اینها رو خونیدمو شاد گشتیمو روحیمون عوض شد. گذاشتیمش اینجا تا شما هم مثل ما بشید:ه
.
.
.
به ترکه ميگن سوره توحيد رو تفسیر کن ميگه: فکر کنم گفل (قفل) رو دادن به احد، احد داده به صمد، صمد برده نياورده، کفره احدو درآورده
.
ترکه و لره کارخونه سفیدآب سازی باز میکنن واسه اینکه فروششون زیاد بشه وسط سفیدآب ها مغز گردو میزارن
.
ترکه دوست دخترش رو میبره خونه،دختره میگه من پریودم ! ترکه میگه من میمرم واسه اسمهای خارجی
.
اول سرش را با تُف خيس ميکنيم .... بعد سيخش ميکنيم .... بعد ميکنيمش تو سوراخ ......... ما اينطوری سوزن را نخ ميکنيم شما چطوری
.
معلمه سر كلاس میپرسه: كی میدونه قرص ویاگرا چیه؟ پسره میگه: قرص ضد اسحاله! معلمه میگه: چه ربطی داره؟! بچه میگه: آخه هر شب مامانم به بابام میگه: بخور اینو تا اون گهت سفت شه
.
از تركه در مورد آمريكا سوال ميكنند ميگه: والا يه پاش تو عراقه، يه پاش تو افغانستانه، فكر كنم ميخواد بريــــــنه به ايران
.

تركه ميميره بعد تو اون دنيا ازش ميپرسن چي شد مردي!! ميگه داشتم شير ميخوردم... ميگن شيرش فاسد بود؟ ميگه نه گاوه يهو نشست
.
از غضنفر می پرسن واحد کمتر از مثقال چیه؟ میگه چس مثقال
.
به غضنفر ميگن: يه ميوه خوشمزه، آبدار و شيرين نام ببر. ميگه: خيار! بهش ميگن: خيار كجاش آبدار و شيرينه؟ غضنفر ميگه: با چايي شيرين بخور، نظرت عوض ميشه
.
غضنفر دکتر می شه، به مریضش قرص می ده می گه: یکی قبل از خواب بخور، یکی قبل از بیدار شدن
.
زن به شوهرش ميگه: شوهر همسايه هر روز صبح كه ميخواد بره سر كار زنش رو ميبوسه! تو چرا اين كار رو نمي كني؟شوهر ميگه: آخه من كه زنه رو خوب نمي شناسم

.
ترکه میره خواستگاری بار اول دختره عطسه می کنه بار دوم بادگلو می زنه بار سوم تلنگش درمیره ترکه میگه: ماشالله عروس خانوم از هر سوراخشون یه هنر می باره
.
تركه با لره شطرنج بازي ميكردند فكر ميكني نتيجه چي شد؟ . . شاه دق كرد
.
تو مراسم ختم لره بلندگو میگه :مرحوم وصیت کرده سیاه نپوشین یکی داد میزنه: مرحوم گه خورده، ما به احترامش می پوشیم
.
لره آزمایش ادرارش گم میشه میگه بله دیگه مملکت بخور بخوره
.
از لره میپرسن امام رضا چرا رفته بود مشهد میگه: رفته بود زیارت
.
به لره می گن با وطن جمله بساز. میگه من رفتم حمام و تنم را شستم. می گن نه!!با ط دسته دار. میگه اتفاقا با طی دسته دار شستم
.
یک لر
برای چند روز میره توی هتل یک روز میبینن توی دستشوئی داره یک نفر خارجی رو میزنه میان میگیرنش ازش میپرسن قضیه چیه چرا این بدبخت را میزنی لره میگه اینجا یک چشمه اویی بیده (دستشوئی فرنگی ) که مو هر روز ازش او میخوردم این بی پدر و مادر امروز اومده توش ریده
.
صرف فعل نشستن به گویش لری
:مو بنیشم تونم بنیشی اونم بنیشه ما که بنیشیم شمام که بنیشید دیه جا نی اونا بنیشن

لره زنگ می زنه فرودگاه می گه:ببخشید خانم از تهران تا شیراز چقد راهه دختره میگه یه لحظه! لره میگه مرسی و قطع می کنه
.
هدف از آفرینش لرها :۱- ایجاد رعب و وحشت در بین حیوانات ۲- ایجاد شادی بین انسانها ۳- روحیه دادن به ترکها
.
حافظ و دختر لرگفتم: غم تو دارم گفتا : سی چی برارم گفتم: که ماه من شوگفتا: بووات درارم!گفتم زمهر ورزی ، رسم وفا بیاموزگفتا: به لنگ کفشی چشاتِ در میارم
.
اولین دوره المپیک لرها، موسوم به “لرمپیک” با رشته های زیر آغاز شد: - شنای با مانع، - کشتی پروانه، - پرش روی نیزه، - شیــــــــــرجه روی چمن، اسب سواری با سگ
.
ترکه یه چک سفید امضا پیدا میکنه جلو مبلغش مینویسه” خدا تومن” میبره میده به بانک. بعد میبینن ترکه داره کیسه کیسه پول از بانک
میبره بیرون میرن ببینن چه جوریه که بهش پول دادن میبینن رئیس بانکه لر بوده
.

نبرد رستم و لر:چنانت بکوبم به گرز گران که دیگر نیایی به مازندران پاسخ لره : چنان ایزنم بر سرت با بلوک که ترتر برینی به گور بووت !!! ه
.
لره توی جبهه بیسیم چی بوده زنگ میزنه میگه : آقا ۵ تا عراقی دستگیر کردم بیاید ببرید میگن خودت بیار …. میگه نه شما بیاین اینا نمیذارن من بیام

دولت برای پنجاه هزارمین بار به هم وطنان عزیز لری اعلام کرد: که نمی توان با کارت سوخت، تلفن زد

.
به یه لره میگن تا حالا سوتی بزرگ دادی میگه آره یه با خونه تنها بودم دختر خاله ام زنگ زد گفت چه خبر گفتم هیچی تنهائی حوصلم سر رفت اونم گفت منم تنها هستم پاشو بیا خونمون منم رفتم بهم گفت من میرم توی اتاق تو هم چند دقیقه بعد بیا تو منم ۱۰ دقیقه بعد رفتم تو اتاق تاریک بود برقارو که روشن کردم همه خندیدن و گفتند تولدت مبارک ،بهش میگن اینکه سوتی بزرگی نبود میگه چرا آخه من لخت رفتم تو!!!!!!!!!
ه
.
یک لر بعد از ۱۰ دقیقه از باجه تلفن بیرون میاد یه نفر ازش میپرسه سالم بود میگه آره فقط آفتابه نداشت
.
لره میره دستشوئی عمومی طول اش میده وقتی بیرون میآید بهش میگن خسته نباشی لره میگه شیرین کام باشی
.
لره ۱نفرو تو خیابون میبینه میگه : ببخشید من شما رو تو دبی ندیدم؟ یارو میگه : نه آقا من اصلان دبی نرفتم. لره میگه : چه جالب اتفاقا منم تا حالا دبی نرفتم ، حتما ۲ نفر دیگه بودن
.
مکیدن ممنوع ! ، خوردن ممنوع ! لیسیدن ممنوع ! فرو کردن انگشت ممنوع ! زبان زدن ممنوع ! ه
اینا رو یه عسل فروش لر در مغازه اش نوشته بود !!! ه

پ.ن: قصد جسارت به کسی نداشتیمها...اینها فقط جوک بودن...نیاید خودتونو لوس کنیدها

.

پ.ن: بی ادبیهاش هم به من ربطی نداره...گردن اونی که ساختتش

.

پ.ن: همینجوری نخونید و برید... شما هم ما رو شاد کنید




This page is powered by Blogger. Isn't yours?