Tuesday, April 03, 2007

 

روز از نو

روز آخر كاري كه از اداره ميرفتم خونه تو، راه با خودم قرار گذاشتم كه تو اين تعطيلات پشت كامپيوتر نشينم. اصلا فراموش كنم كه كامپيوتري وجود داره. به قولم هم عمل كردم. فقط روز يازدهم فروردين چند دقيقه روشنش كردم و به چند تا از دوستام سر زدم. از امروز دوباره اومدم سر كار. اين چند روز هيچ اتفاق خاصي نيفتاد. همش تهران بودم و مسافرت نرفتم. خيلي هم از اين بابت خوشحالم. كلي مهموني رفتم و كلي عيدي گرفتم. يه كم هم عيدي دادم. يه شب هم تمام دوستهاي بابك رو شام دعوت كردم. فقط دوتاشون مجرد بودن. از اون مهموني هاي چشم و هم چشمي بود كه خودم رو كشتم. اونقدر غذاهاي جور و واجور درست كردم كه نمي دونستن چه جوري بخورن. تازه يه ميز دسر خوشگل هم براي تكميل كار چيدم. كلي حال داد... ديشب هم مهمون داشتم. ساعت يك خوابيدم و الان هم از بي خوابي دارم مي ميرم. دو هفته فقط خوردم و خوابيدم حالا تا دوباره بخوام به وضع قبل برگردم كلي طول ميكشه...ديگه...همه چيز خوبه و كارها به خوبي پيش ميره غير از مشكلي كه حدودا از يك ماه پيش بوجود اومد. مشكلي كه به هيچكس نتونستم بگم حتي به شما. شايد وقتي كه از اين داغيش گذشت براتون بگم. شايد هم يه كم بپيچونمش و بعد بگم... ديگه....ديگه....فعلا همين...اميدوارم همتون روزهاي خوبي رو پيش رو داشته باشين

This page is powered by Blogger. Isn't yours?