Tuesday, January 22, 2008

 

شش تایی ها

یک: پریشب خواب دیدم که خانم یکی از همکارهای شرکتی که قبلا توش کار می کردم شوهرش رو نمی دونم به چه دلیلی (آخه من از اینجاش رسیدم) سورپرایز کرده که شوهره هم جلوی همه بدون خجالت بغلش کرده بود و هی ماچش میکرد. اونم همکاری که اینکارها اصلا بهش نمیامد. دیشب دوباره خواب دیدم که رفتم شرکت و همون همکارم رو دیم و دارم خوابم رو براش تعریف می کنم. اون هم هی داره خجالت میکشه...بقیه هم جوری نگام می کنن که یعنی آهای بی حیا خواب بی ناموسی دیدی حالا اومدی تعریف هم می کنی؟

دو: یکی از دلایلی که کمتر می نویسم تموم شدن کلاس همکار کناریمه که حالا دیگه بیست و چهار ساعته (چرا دروغ می گی؟ 7 ساعته) کنارم نشسته... فقط یکی از دلایل....ه

سه : حس می کنم ظرفیت قیمه بدنم به حالت فوق اشباع رسیده .ه

چهار: خدا از سر تقصیرات هممون بگذره...بدون برنامه ریزی روز عاشورا نمی دونم چی شد که دور هم جمع شدیم و انگار رفتیم سیزده بدر...هی مادرها تذکر می دادن اما اصلا فایده نداشت...کم کم روی اونها هم تاثیر گذاشتیم طوری که بعد از ظهر یه آش رشته حسابی بار گذاشتن و با خوردنش حسمون تکمیل شد...امام حسین ببخش...باور کن من هیچکاره بودم...فقط نیشم باز بود که اونم خودت می دونی اصلا ارادی نیست.ه

پنج: یادم رفته بود بهتون بگم، یک ماهی هست که آرم طرح ترافیکم رو گرفتم...خدایا ازت ممنونم که امسال هم جورش کردی ...تا سال دیگه هم خودت بزرگی...ه

شش: راستی کسانی که می خوان تو محدوده طرح ترافیک تردد کنن اعلام کنن تا کروکی تمام مسیرهای در روش رو براشون بفرستم...اگه بخوان می تونم کلاسهای آموزش نحوه رفتار با پلیس راهنمایی و رانندگی رو براشون بذارم... روشهای کارآمدی که بدون هیچ هزینه ای سیزده هزار تومن رو به چهار هزار (در حد نبستن کمربند) یا حتی صفر(زیر سیبیلی رد کردن) می رسونه.ه


پ.ن: به بهترین پیشنهادی که باعث از بین رفتن روزمره گی بشه جوایز نفیسی اهدا میشه...ه

پ.ن: از امروز دوباره کل کلمون با آبی ها شروع میشه...واقعا این مدت بدن درد گرفته بودم.ه

This page is powered by Blogger. Isn't yours?