Sunday, October 30, 2005

 

:-(
هيچ كس منو دوست نداره
..هيچ كس براي من نظري نمي نويسه
:-((

مي گن هنوز اميدي هست خيلي ناراحت نباش. منم كاري نمي تونم بكنم . ديشب رفتم در خونه حاج آقا. ازش نامه گرفتم. خيلي خونشون دور بود. كلي گشتم تا آدرسشونو پيدا كردم. وقتي برگشتم خونه ساعت از 12 هم گذشته بود. صبح هم اول وقت بردم با بقيه مداركم تحويل دادم. اون آقاهه كه تحويل گرفت هم گفت جاي اميدواري هست. حالا بايد 2 هفته ديگه باهاش تماس بگيرم. فعلا بايد منتظر باشم. من نمي دونم چرا هر چي بلا هست بايد سر من بياد. تمام بچه ها اين مسير رو طي كردن هيچكدوم با مشكلي روبرو نشدن حالا بايد كار من اينقدر گره بخوره

ولش كن بابا....بي خيال
بالاخره يه چيزي ميشه

...وبلاگم هنوز خيلي كوچولوه

Thursday, October 27, 2005

 

از عصبانيت نمي دونم چي كار كنم. دلم مي خواد دو نفر رو از طبقه نهم همين ساختمون بندازم پايين
شده تا حالا كارت پيش يه نفر گير كنه و مجبور باشي هرچي ميگه بگي چشم
خيلي سخته كه يكي ديگه برات تصميم بگيره و از خودت هيچ اراده اي نداشته باشي. فعلا بايد صبر كنم تا ببينم چي پيش مياد
اميدوارم وقتي مي خوان برام تصميم بگيرن حالشون خوب باشه

Tuesday, October 18, 2005

 

بارها گفته ام و بار دگر مي گويم
كه من دلشده اين ره نه بخود مي پويم
در پس آينه طوطي صفتم داشته اند
آنچه استاد ازل گفت بگو مي گويم
من اگر خارم اگر گل چمن آرائي هست
كه از آن دست كه او مي كشدم مي رويم

Thursday, October 13, 2005

 

سلام
امروز از صبح تنها بودم
حوصله هيچ كاري رو هم نداشتم
داشتم وبلاگهاي بقيه رو نگاه مي كردم
داشتم با خودم فكر مي كردم كه من هم مي تونم هر چي كه دلم مي خواد رو بنويسم
چرا زودتر به فكرم نرسيده بود
يك بسم الله گفتم و شروع كردم

This page is powered by Blogger. Isn't yours?