Monday, June 26, 2006
چقدر اسباب کشی سخته...تمومی نداره. اصلا فکر نمی کردم به این زودی بتونیم صاحب خونه بشیم. سر فرصت برمی گردمو همه چیز رو تعریف می کنم...ه
نوشته باران @ 14:12
********************************************************************************************
Friday, June 16, 2006
!!!چه پرادعا
از آدم تقلیدکار اصلا خوشم نمی یاد. منظورم آدمیه که تا ببینه که تو یه کاری کردی اونم فورا اون کار رو انجام بده. مثلا اگه دید موهاتو کوتاه کردی یا رنگشو تغییر دادی، فرداش اون رو با همون مدل مو ببینی. یا اگه یه لباس جدید خریدی، تو مهمونی بعدی همون لباس یا شبیهش رو تنش ببینی. مامانم میگه کسی که این کار رو میکنه یعنی تو و سلیقه ت رو قبول داره. اما من اصلا از این کار خوشم نمی یاد. با آدمهای بی مسئولیت هم اصلا نمی تونم کنار بیام. آدمی که هر کاری رو بهش میسپری یا انجام نمی ده یا بعد از ده بار که بهش می گی آخرشم سمبلش می کنه. همین طور آدمایی که فکر می کنن زرنگن. آدمی که سعی می کنه کاراشو از من پنهون کنه تا به خیال خودش از من جلو بیفته. منم تا می بینمش میفهمم که داره یه چیزی رو از من پنهون می کنه و وقتی تو رفتارش دقت می کنم از همه چیز با خبر میشم. یا یه اتفاق نا خاصته ای پیش میاد که باعث میشه دستش روبشه. حالا فکرشو بکن تمام این خصوصیات یکجا در یک نفر جمع شده باشه و تو مجبور باشی در هفته حداقل سه چهار بار ببینیش.ه
نوشته باران @ 09:19
********************************************************************************************
Thursday, June 15, 2006
*
شما می دونید چرا ستاره (*) های مربوط به وبلاگهایی که تازه آپ کردن درست کنار اسمشون قرار نمی گیره؟ همش یه خط جا به جا می شن.ه
.
.پ.ن قول می دم در اولین فرصت یه پست درست و حسابی بنویسم
نوشته باران @ 11:34
********************************************************************************************
Saturday, June 10, 2006
یعنی چی؟؟؟؟
صبح که اومدم اداره اول رفتم دکه روزنامه فروشی که اونور خیابونه. هرچی نگاه کردم بین روزنامه ها روزنامه همشهری ندیدم. گفتم آقا همشهری نیومده؟ گفت: هنوز نه. برگشتم اداره و نیم ساعت بعد دوباره رفتم. دیدم همشهری ها رو روی هم چیدن. یکی برداشتم و رفتم پولش رو حساب کنم. فروشنده گفت: خانم از اون موقع تاحالا اینجا وایسادی منتظر همشهری؟ گفتم نه آقا محل کارم نزدیک رفتم و دوباره برگشتم. گفت همون دیگه میگم یعنی رفتی و برگشتی؟؟؟
نوشته باران @ 09:03
********************************************************************************************
Saturday, June 03, 2006
تنها در خانه
تعطیلات از این بدتر و کسل کننده تر پیدا نمیشه. مخصوصا اگه آدم مسافرت هم نره. نه سینما بازه نه تلویزیون برنامه داره. یه بازیه درست و حسابی هم ندارم که بازی کنم. خانواده خودم رفتن شمال. خانواده بابک هم رفتن شهرکرد. ماهوارمون هم خراب شده هیچ کانالی رو نمیگیره. آدم دیگه به چه امیدی زنده باشه؟؟؟؟
نوشته باران @ 13:22
********************************************************************************************
