Monday, November 03, 2008

 

روزهای آخر یادته؟

سلام
اينكه حاج باران يا تو اينقدر عاشقانه هاي عشق اولتان خوب به يادتان مياد منو متعجب ميكنيد من تقريبا هيچيش يادم نمياد
صادق Homepage 10.27.08 - 5:26 am
.
*****************************
سلام

نمی دونم عشق اولی که ازش میگی کی بوده؟ کجا دیدیش؟ چقدر دوستش داشتی؟ چقدراین عاشقی طول کشیده؟ چقدر بهش وابسته شدی؟ چرا ازش دور شدی؟ و چقدر در فراغش درد کشیدی؟

حاج باران در عاشقانه آرامش لحظه به لحظه اش رو توضیح داد. از نظر احساسی خیلی وقتها بهش نزدیک بودم. بعضی شرایطش رو با تمام وجود درک میکردم. انگار خود خودم بودم...ه

اما اون چیزی که باعث میشه هیچوقت هیچی یادم نره، جزئیات لحظه به لحظه اش یادم بمونه، خوب یادم بیاد که کی کجا رفتیم، چی خوردیم، چی خریدیم، چی گفتیم، من چی پوشیده بودم، اون چی پوشیده بود، کی خداحافظی کردیم و یا اون احساسی که اون لحظه داشتم رو دوباره زیر پوستم عین عین همون موقع حس کنم، چرا گریه کردم، از ته دل خندیدم، ذوق کردم، دلم لرزید، عصبانی شدم، حسودی کردم، بی تفاوت بودم، تا عرش پرواز کردم، تا فرش سقوط کردم، همه و همه به خاطر تلاشی بوده که برای بوجود اومدن اون لحظه ها کردم. زمان خیلی عوض شده. سیزده سال از اولین باری که باهاش حرف زدم میگذره. اون موقع نه فقط برای من بلکه برای اکثر هم سن و سالهای من محدودیت این نوع ارتباط وجود داشت. مثل الان نبود که حتی بچه های دبستانی هم موبایل داشته باشن و بچه های راهنمایی دوست پسرشون رو خیلی راحت به پدر و مادرشون معرفی کنن. دوستهای دبیرستانی هم به سختی به هم اعتماد می کردن و از دوست پسرهاشون حرف میزدن. وقتی شونزده سالم بود برای یه تلفن حرف زدن باید کلی منتظر می موندم تا موقعیتش پیش بیاد. تنها باشم، مامانم بره خرید. یه وقت کسی سر زده نیاد، کسی زنگ نزنه بگه چقدر تلفنتون اشغال بود و خیلی چیزهای دیگه...بیرون رفتن هم که دیگه بماند. کی برم بیرون؟ با اون وضعیتی که هر جا می خواستم برم منو میبردن و میاوردن، تمام مدت دبیرستان با سرویس میرفتم و میومدم و جور کردن یه موقعیت که کسی بهم شک نکنه و اعتبارم پیش خانواده ام زیر سوال نره خیلی سخت بود. می دونی یه فرق عمده ای که اون موقع با الان داشت همین اعتبار بود. برام خیلی مهم بود که کسی بهم شک نکنه. پدر و مادرم بهم اعتماد داشتن و کلی قبولم داشتن برای همین اگه متوجه چیزی میشدن آبروم می رفت. هرچند که فکر می کنم مامانم بو برده بود اما به روم نمی آورد. خوب یادمه اولین باری که باهم رفتیم بیرون قبل از امتحان ثلث سوم زبان بود. تو امتحانات دیگه سرویس تعطیل میشد و خودمون باید میرفتیمو میامدیم. برای همین تا اومدم بیرون از همون کیوسک تلفنی که گفتم بهش زنگ زدم و چند دقیقه بعد اومد دنبالم. می دونی چه هیجانی داشتم؟ نه نمی دونی. هیجانی که هر کس فقط تو شرایط خودش می تونه تجربه کنه. موقع سوارماشین شدن زانوهام میلرزید و کلی سعی کردم تا خودم رو خونسرد نشون بدم و اون چیزی متوجه نشه که حتما شد. از نگاه کردن به چشماش خجالت می کشیدم. می دونی یعنی چی؟ نه نمی دونی. این شرمی بود که بعید می دونم الان تو چشمهای عشاق این دور و زمونه پیدا بشه و اون خیلی خوب این موضوع رو درک کرد. برای هر کدوم از دیدارهامون زحمت کشیدم. با وسواس لباس انتخاب کردم. رو گفته هام دقت میکردم. برای کادوهایی که میگرفتم از مدتها قبل وقت میذاشتم و بعد از هر دیدار تا مدتها اون رو دوره میکردم.....حالا دیگه گذشته و من هنوز اون حسهام رو تجربه می کنم. نمی خوام الان راجع به آخرش و اینکه چی شد که هر کدوم راه خودمون رو رفتیم و یا اینکه خوب شد بهم نرسیدیم یا بد توضیح بدم. اما با اطمینان کامل میگم که وجود اون آدم در گذشته من، رو زندگی الانم کوچکترین تاثیری نداره. هیچ دلیلی نداره چون در قدیم یه نفر دیگه رو دوست داشتم الان بابک رو دوست نداشته باشم اون هم اینقدر زیاد. اون الان یه خاطره خوبه که همیشه من رو یاد یه دورانی از زندگیم میندازه که دیگه برنمی گرده. دوران نوجوونیم. دوران تجربه حسهای جدید و البته با یه آدم خوب که ایده آل خودم بود. دیگه نمی دونم بیشتر از این چه جوری توضیح بدم و آیا منظورم رو خوب رسوندم یا نه ولی ممنونم از کامنتت که باعث شد که خودم هم به اینکه واقعا چرا تمام جزئیات یادمه فکر کنم.ه

من و تو یادت میاد ما نشدیم؟
یادته حتی یه لحظه از هم جدا نشدیم؟
من و تو یادت میاد با هم بودیم؟
یادته همدم درد هم بودیم؟
من و تو یادت میاد پنج شنبه ها؟
توی اون پارک جلوی فوارره ها
من و تو یادت میاد حرفهامونو؟
یادته به هم دادیم دستامونو؟
من و تو یادت میاد می خندیدیم؟
هر دفعه وقتی به هم می رسیدیم
من و تو یادت میاد جدا شدیم ؟
یادته یادته با غصه آشنا شدیم؟
من و تو یادم میاد خاطره ها
رفتی و من موندم و فاصله ها

داریوش


Comments: Post a Comment



This page is powered by Blogger. Isn't yours?