Wednesday, October 15, 2008

 

اندر احوالات مادر شدن

نی نی دیگه شیش ماهش تموم شده. دیروز رفتم سونوگرافی و دیدمش. دائم دهنش رو باز و بسته میکرد انگار داشت آدامس می خورد. دیگه تمام اندامهای بدنش کامل شده فقط باید رشد کنه و بزرگ بشه. الان حدودا 850 گرم وزن داره. سر و دست و پا و ستون فقرات و قلب و معده و کلیه و خلاصه همه جاش رو دیدم. حتی عضو شریف رو. بد جوری هم لنگ و لگد میندازه. مشت و لگدش رو از وقتی چهار ماهش تموم شد حس می کردم ولی الان دیگه از حس کردن گذشته چنان می کوبه به در و دیوار دلم که هر کسی دستش رو بذار رو دلم کامل حس میکنه. برای اسم هم هنوز به توافق نرسیدیم. یه چند تایی انتخاب کردیم اما هنوز مطمئن نیستیم. شما هم اگر اسم خوب سراغ دارید لطفا پیشنهاد بدید. دلم می خواد ریشه فارسی داشته باشه و ترجیحا با الف شروع بشه. با ب هم اگه باشه خوبه. بابک هم همچنان در حال ذوق کردنه. روزی صد بار قربون صدقه بچه میره. هر کی ندونه فکر می کنه بعد از ده سال انتظار، با کلی نذر و نیاز و دوا درمون بچه دار شدیم که اینجور بال بال میزنه...چند روز تعطیلی گذشته رو رفتیم شمال. انگار که رفتیم کیش. از ایران کتان درمیومدیم میرفتیم تو لایکو. از لایکو میومدیم بیرون میرفتیم البسکو...خلاصه کل فروشگاه ها رو رفتیم و یه عالمه اسباب بازی و چند جفت جوراب براش خریدیم. انگار که تو تهران قحطی اومده و این چیزها پیدا نمیشه. بازی ها هم همه فکری بودن. چند تا پازل جورواجور و لگو و از این جور چیزها. آخه پسرم قرار دانشمند بشه. بیشتر برای دل خودمون خرید میکردیم تا برای بچه. یه عروسک خرس بزرگ هم خریدیم برای گوشه اتاقش. دیگه باید اتاقش رو هم آماده کنیم. اول باید دیوارش رو کاغذ دیواری کنیم. شاید اتاق خودمون رو با اتاق نی نی عوض کنیم چون کمدهای اون اتاق بزرگتره. حال خودم هم خوبه. یه دو سه هفته ای خیلی بد بودم. حتی زیر سرم هم رفتم اما الان خوبم. هنوز دلم خیلی بزرگ نشده اما دیگه تو اداره همه می دونن. هر کس هرچی می خوره برای من هم میاره. مخصوصا اگه بو دار باشه. یکی از آقایون کشک بادمجون آورده بود و منو صدا کرد تو اتاقش که برم بخورم اونقدر خجالت کشیدم. نی نی حدودا آخر دی بدنیا میاد و من فکر کنم از اول دی دیگه سر کار نرم. بعضی وقتها به اینکه دیگه کلا سر کار نرم هم فکر می کنم. دیگه دلم می خواد خونه باشم. دیگه دوست ندارم کار کنم. نمی دونم به شرایط الانم مربوط میشه یا نه ولی جدی دارم به این موضوع فکر می کنم. بعد از به دنیا اومدن نی نی (یه اسم هم یرای اینجا پیشنهاد بدید که هی نگم نی نی) هم شیش ماه مرخصی دارم. اگه دیدم از تو خونه موندن خسته نشدم و دلم خواست برای همیشه خونه باشم واقعا این کار رو می کنم. سعی می کنم هرچی خریدم عکسش رو اینجا بذارم. دیگه چی بگم؟؟؟؟ فعلا تا اینجا رو داشته باشید تا بعد اگه چیز جدیدی به ذهنم رسید بهش اضافه کنم.ه


Comments: Post a Comment



This page is powered by Blogger. Isn't yours?