Monday, February 04, 2008

 

آهای...با توام

اصلا این فکر رو نکن که یه جای آسمون یه اتفاقی براش افتاده و فقط تو یکی خوشگل از اون بالا افتادی زمین. حالا دو تا دونه خواستگار برات اومده همه جا جار نزن که هزار تا هزار تا عاشقم می شن. هی برای خودت اسفند دود نکن و قربون صدقه خودت نرو...حالا بذار ببینیم قسمت کدوم بدبخت بیچاره ای می شی...ه

با تو هم هستم که فکر می کنی برای اون قسمت آسمون مشکلی پیش اومده و فقط تو یکی افتادی زمین و داری بابا میشی...اینقدربه این زن بیچاره ات سختگیری نکن...اینقدر اذیتش نکن...اینقدر نگو اینجا نرو، اونجا نشین، اونجا نخواب یه وقت بچه یه چیزیش میشه...اینقدر به زور تو حلقش نریز تا تو حال اونو بهم بزنی و اونم حال منو.ه

واقعا نمی دونم تو هم چه جوری فکر کردی که فهمیدی یه جای آسمون باز شده و تو یکی نظیف و پاکیزه ازش افتادی رو زمین...چه جوری، به چه زبونی بهت حالی کنم که اینقدر قاشق دهنیت رو تو هر ظرفی نزن. هر جور می تونستم حالیت کردم. به در گفتم که دیوار بشنوه. مخصوصا قاشق دادم دستت گفتم بذار تو ظرفها که قاشق دهنیشون رو نکنن اون تو...مگه حالیت میشه.ه

صبر کن...هنوز با توام...حالا قاشقت رو میزنی تو هر ظرفی به جهنم...خونتون که بیام اولین نفر از همه چی برای خودم میکشم و به اینکه زشته یا این غذا چه جوری درست شده اصلا فکر نمی کنم. خونمون هم که بیای هرچی از غذاها اضافه بمونه میریزم دور اما حداقل اینو بفهم که وقتی با دستت ماهی میخوری، اون دست چربت رو هی به نمکدون و فلفلدون و بقیه چیزها نزن که چرب بشه و بو گند ماهی بگیره و مجبورشم همشون رو بشورم و دوباره نمک پر کنم.ه

با تو هم هستم...میری جایی بچه ات رو جمع و جور کن. آسمون که یه طوریش نشده که فقط یه بچه بیوفته اون هم تو دامن تو...خونه مردم که باغ دلگشا نیست...دفعه دیگه بی بچه شدی بدون چرا...ه

تو هم فکر نکن خیلی زرنگی و فقط یه نابغه از اون قسمت آسمون افتاده که اونم تویی...وقتی یواشکی داری با دوست پسرت حرف می زنی، خب بزن...دیگه چرا فیلم بازی می کنی و میگی فلانی بهت سلام رسوند...که دوساعت بعد یادت بره و به همون فلانی زنگ بزنی و اونم از بس صدات رو نشنیده دو دقیقه طول بکشه تا بشناستت و ضایع شی...خدا رو شکر هر بار که از این کارها می کنی بعدش فوری دستت رو میشه...به تو هم که مادرشی میگم که این مسائل اصولا به من ربطی نداره. لزومی نداره باهاش همکاری کنی. دردونه تون هر گلی بزنه به سر خودتون میزنه.ه

با تو هم هستم...تو نه...آهان...تو...یه دو روز رفتی دوره آرایشگری و دوتا ابرو برداشتی فکر نکن از یه قسمت آسمون یه متخصص پوست و زیبایی افتاده رو زمین که از مارک کرم دست و صورت من ایراد میگیری...خیلی دلم می خواست بهت بگم همینه که هست...ناراحتی استفاده نکن...از این به بعد اونی رو که میگی خدا تومن پولشو دادی بردار با خودت بیار.ه

..............................................................................................................

پ.ن:آخیش راحت شدم...ه

پ.ن: کاشکی میشد در هرکدوم از این موقعیت ها به جای اینکه به زور لبخند بزنم یا خودم رو بزنم به نشنیدن و حرصم رو قایم کنم همین حرفها رو رک و راست بهشون میگفتم.ه

پ.ن: فکرشو بکن یه کدوم از این آدمها که ذکر خیرشون رو عرض کردم خدمتتون اینجا رو بخونه...وحشت می کنه. نه!ه

پ.ن: این دو سه هفته زیادی حرص خوردم...با دوستام که صحبت می کردم دیدم اونها هم دست کمی از من ندارن...برای همین این جمعه قرار گذاشتیم همه با هم بریم اطراف تهران برف بازی...قراره هر کاری که می تونیم بکنیم تا فقط بهمون خوش بگذره....ه

پ.ن: شما هم اگه این چند روز زیاد حرص خوردید به ما بپیوندید....ه

پ.ن: حالم خیلی هم خوبه....ه


Comments: Post a Comment



This page is powered by Blogger. Isn't yours?