Wednesday, September 05, 2007

 

S.. h.. u.. t.. t.. e.. r


يكي نيست به من بگه آخه مگه مجبوري فيلم ترسناك ببيني كه شب تا صبح خوابت نبره؟ تو عمرم از اين فيلمها زياد ديدم، وحشتو هيجانش فقط موقع ديدن فيلم بود و بعدش كاملا يادم ميرفت اما باورم نمي شد اين فيلم تايلندي اينقدر روم تاثير بذاره...هفته پيش منزل يكي از دوستان مهمان بودم. صاحبخونه پيشنهاد داد كه اگه نمي ترسم يه فيلم داره به اسم ش.ات.ِركه خيلي هم ترسناكه، بذاره تا با هم ببينيم. گفتم: هه ...منو ترس؟...نه بابا ترس كجا بود؟ بذار ببينيم حوصلمون سر رفته...ولي از خدا كه پنهون نيست از شما چه پنهون...چشمتون روز بد نبينه...صد بار بيشتر از جام پريدم...اصلا مدل فيلمش اينجوريه كه هي مي پري...آخرهاي فيلم حس ميكردم كه ديگه اعصابم كشش ديدن بقيه اش رو نداره...خلاصه فيلم رو ديديمو و آخر شب هم خداحافظي كرديمو رفتيم خونه...اما مگه توهمش دست بردار بود؟ يه قسمتي از فيلم بود كه مَرده خوابيده بود و يه روح پتو رو از روش ميكشيد كنار...منم همش حس ميكردم پتو از روم كشيده ميشه كنار...به هر حال چند روزي طول كشيد تا كم كم يادم رفت و فراموشش كردم...پريشب تنهايي فيلم 1408 رو ديدم اما اون اصلا روم تاثير نداشت(اعتراف مي كنم كه صداش رو قطع كردم. براي فهميدنش خوندن زيرنويسش كافي بود مگه نه؟)...ديشب هم خونه دايي بابك مهمون بودم...پسر دايي بابك هم فيلم به دست از در اومد تو و چراغها رو خاموش كرد و صداي تلويزيون رو هم بلند كرد...تا شروع شد گفتم واي... بازم ش.ات.ر؟...با اينكه قبلا فيلم رو ديده بودم بازم ُمردم از ترس...آخر شب هم كه بايد تنهايي ميومدم خونه فكر ميكردم يكي عقب ماشينه و همش منتظر بودم يهو از آينه عقب يا پنجره كناري ببينمش...جرات نداشتم عقب رو نگاه كنم...حالا شب تا صبح چي كشيدم بماند...تازه توهم ديدن دفعه قبلش تموم شده بود كه دوباره همه چي يادم اومد....خلا صه اگه مي خواهيد ببينيد چقدر اعصابتون قويه اين فيلم روحتما ببينيد............نه! نبينيد...برفرض هم كه فهميديد كه چي؟...واي!!!!ه

Comments: Post a Comment



This page is powered by Blogger. Isn't yours?