صبح با صداي زنگ اس ام اس از خواب بيدار شدم. مي دونستم كه امروز روز تلفن و مسيجه اما نه ازصبح به اين زودي. چه آدم باشخصيتي! براش مهم بوده كه اولين نفر باشه: " بانك پارسيان سالروز تولد شما را صميمانه تبريك و شادباش مي گويد. سلامتي و بهروزي شما آرزوي ماست." ...اي وووي...چه بانك باشخصيتي...مشتري مداري به اين ميگن...كلي حال داد...به همين مناسبت آقا بابك ديشب كلي تو خرج افتادن. يه ساعت اسپريت همراه با يك شلوار كه سر راه ييهو تو ويترين يه مغازه ديدم و ازش خوشم اومد به همراه يك شام ايتاليايي.( چقدر دلم مي خواست كه يه بار سوپرايزم كنه اما اين طور كه معلومه اهل اين كارها نيست)ه
.
يه اتفاقي هم افتاد كه بخشي از آبروي چندين و چندساله ام رو برباد داد....آخر شب رفتيم منزل يكي از آشناها كه يه تعدادي لباس براي فروش آورده بود. جلوي همه حاضرين كه دور هم نشسته بودن و گل مي گفتن پسر شش ساله شون چندتا جعبه لباس زير زنونه كه روشون عكس بي ناموسي يه خانم بود رو چيد رو همديگه و آورد داد به من و گفت: بيا يكي از اين جا ممه اي ها رو بردار. خيلي قشنگن. همه زدن زير خنده و منم از خجالت آب شدم فقط باباش خيلي جدي دستش رو گرفت و برد تو اتاق.ه
نوشته باران @ 13:24
********************************************************************************************