Wednesday, August 30, 2006

 

تبليغات ناسالم

براي پدرم کادو خريده بود. مثنوي معنوي مولانا. همين باعث شد که بحث به مولانا و اشعارش کشيده بشه. هر کي هر شعري بلد بود حتي نصفه نيمه ميخوند و از ديد خودش تفسير ميکرد و بقيه هم به به و چه چه ميکردن. آخرش حوصله ام سر رفت. بالاخره بايد اون روي ديگه مولوي رو هم ميشناختند. براي همين کتابو ازشون گرفتمو يه راست رفتم سراغ شعر بي ادبي دفتر پنجم. دادم دست مريم که بخونه. همينجور که ميخوند قيافه اش بيشتر شبيه علامت سوال مي شد. باورش نمي شد اين حرفها رو مولوي زده باشه. بعد هم خودم کامل براش شعر رو تفسير کردم. بهش نشون دادم که مولوي از اين نوع اشعار زياد داره. ه
کلاس مثنوي که ميرفتم استادمون مي گفت استفاده از اين کلامات در اون زمان نه تنها زشت نبوده بلکه خيلي عادي يوده و همه همينجوري صحبت ميکردن اما به نظر من مي خواسته آبروي مولوي رو حفظ کنه وگرنه مگه حافظ و مولوي چقدر با هم فرق داشتند؟ حدود صد سال. مگه ميشه در اين مدت اينقدر آدمها تغيير کنن. حافظ به اين مودبي و بجه مثبتي اونوقت مولوي!... اون موقع ها وقتي به شعرهاي بي ادبي ميرسيديم استادمون ميگفت: بچه ها شعر جلسه آينده بي ادبيه اون رو رد ميکنيم و شعر بعديش رو مي خونيم. اونوقت به محض اينکه کلاس تموم ميشد مثنوي هامون رو وا ميکرديم تا ببينيم شعر هفته بعد چيه و همونجا جلو در تا آخر شعر رو مي خونديم. اگه استاد اين حرف رو نمي زد عمرا همچين کاري ميکرديم. ه
خلاصه اگه تا حالا به مثنوي معنوي علاقه نداشتيد و شعرهاشو نخونديد نگران نباشيد اصلا دير نشده. از اين نوع شعرها شروع کنيد حتما علاقه مند ميشيد. من مطمئنم...
ه

Comments: Post a Comment



This page is powered by Blogger. Isn't yours?