Wednesday, July 05, 2006

 

3

همون روز بعد از ظهر با يکي از املاکي ها قرار گذاشتم و بعد هم زنگ زدم به بابک جريان رو گفتم. وقتی رسیدیم اونجا آقای مشاور املاکی چند تا مورد رو هماهنگ کرده بود تا بریم و ببینیم. هر جا میرفتیم از همون بیرونش برمی گشتم. اونقدر به نظرم ظاهر خونه و کوچه ای که توش بود بد بود که دلم نمی خواست توش رو ببینم. روز سوم بود و داشتم کم کم نا امید می شدم که رفتیم یه مورد پنجاه متری رو، یه جای نسبتا خوب تو یه کوچه دنج دیدیم. طبقه دوم یه آپارتمان چهار طبقه. داخلش هم خیلی خوب بود. اونقدر خوشمون اومد که معطل نکردیم و سریع قولنامه اش کردیم. ه

Comments: Post a Comment



This page is powered by Blogger. Isn't yours?