Saturday, May 06, 2006

 

تلفن

این تلفن (منظورم تلفنه ثابته نه موبایل) که این روزا اینقدر بی ارزش شده و هوو سرش اومده، قدیما نقش مهمی تو زندگی ما داشت. اون موقع ها که موبایل و اس ام اس و چت و ایمیل و... نبود با این تلفن کلی حال میکردیم. اون موقعی که میگم مربوط به 6 یا 7 ساله پیشه. که تلفنها کالر آی دی نداشت و نمی تونستیم بفهمیم اونور خط کیه. یادش به خیر. چقدر پسر دختر خاله بابا رو سر کار گذاشتم . اونم فکر می کردم من دوست دختر قدیمی اش هستم و دوباره برگشتم که باهاش دوست بشم و داشت کلی حال میکرد. یه بارم از بیکاری رو آوردم به اذیت کردنه خانم همسایه که در عرض یک ساعت قالی شویی جردن و آژانس و کارگرسوپرمارکت سر کوچه رفتن در خونشون رو زدن. (این یکی رو وقتی فهمیدم چقدر ترسیده، تا چند روز عذاب وجدان داشتم) ، همیشه وقتی با دخترهای فامیل یا دوستای مدرسه خونه یکی جمع می شدیمو می تونستیم مامانو دک کنیم میفتادیم رو تلفن و هرجایی که گیرمون میومد زنگ می زدیم و مزاحم می شدیم و کلی می خندیدیم ،مهمترین خاطره مربوط میشه به مشکل پیدا کردنه تلفنه آقای همسایه و خط رو خط افتادن دائمی تلفن اونا و ما. بعدا به مرور زمان که حرفاشو گوش میکردم فهمیدم که این آقای سی ساله که تنها زندگی می کنه به تعداد موهای سرش دوست دختر داره و برای همشون میمیره و همشون هم برای اون میمیرن و همشون هم فکر می کردن که فقط خودشون تنهایی برای این آقا میمیرن و ... البته بگم که بعضی وقتا این مزاحمت ها شامل حال خود ما هم می شد. ممکن بود کلی هم غر بزنیم اما خداییش هیچ کدوممون بدمون نمیومد. اما حالا دیگه از این خبرا نیست. اونایی که الان از این وسیله استفاده می کنن هیچ وقت قدرشو به اندازه ما نمی دونن. ه
*
از بس اه و ناله كردم خودم هم خسته شدم الانم نفهميدم چي شد كه شد. ه

Comments:
این چه قالبیه! درستش کن جون هرکی دوس داری!

اذیت کردنه؟ یا اذیت کردن ِ؟
 
Post a Comment



This page is powered by Blogger. Isn't yours?