Monday, March 06, 2006

 

الان اصلا اعصاب ندارم. نتیجه یک هفته کارم رو خیلی راحت پاک کردم. اصلا نفهمیدم چی شد ولی یه دفه دیدم پاک شده. این چند روزه همش بدبیاری آوردم. اون از دیروز و پریروز که رفته بودم اون یکی ساختمون و از صبح تا بعد از ظهر با یه آدم زبون نفهم سر و کله زدم. اینم از امروز. حالا نمی دونم چی کار کنم. چون روی فایل یه چیز دیگه جایگزین کردم نمی تونم برشگردونم. پریروز برای اینکه وب سایتی که طراحی کنیم رو تست کنیم رفتم اون یکی ساختمون. این وب سایت مربوط به دریافت نظرات و پیشنهادات از اداره مونه. قرار شد یه کامپیوتر بهم بدن تا سایتو روش بزارم. بعد اون معاونی که قرار بود این کار زیر نظر اون باشه میگه خوب ما از فردا تلفنهامون رو تو اداره اعلام می کنیم که همکارا زنگ بزنن ونظراتشون رو اعلام کنن برای تست برنامه. شما هم باید جوابشون رو بدین. بهش می گم کار ما فقط تحته وبه و ما هیچ نرم افزار تلفنیی نداریم. میگه من نمی دونم من تلفنیشو می خوام. میگم خوب ما که نداریم میگه بشین پشت وب و هرکس که زنگ زد و هر چی گفت وارد سایت کن. هرچی باهاش چونه زدم اصلا نمی فهمید. به دکتر پ و مهندس م زنگ زدم. اونا هم هر کدوم سه چهار بار باهاش تلفنی حرف زدن ولی فایده ای نداشت. آخر سر تسلیم شدمو گفتم باشه هرچی شما بگین. نزدیک بود بزنم زیر گریه. می دونستم الان چشمام قرمز شده. از طرز نگاهش می فهمیدم که اونم فهمیده. دیگه نمی تونستم نگاش کنم. سرمو انداختم پایینو از اتاقش اومدم بیرون. رفتم سر جام نشستمو دیگه با کسی حرف نزدم. ظهر بود که صدام کرد و گفت: می خواستم برم نماز بخونم اما نتونستم. دیدم خیلی از دستم ناراحتی. صدات کردم که بخندی. هیچی نگفتم. اونقدر حرف زد که این بار تا دوباره حرفامو تکرار کردم قبول کرد. بعدم گفت از دسته من ناراحت نباشو بخند. باورم نمی شد که این آدم که همه ازش حساب می برن این حرفو بزنه. ولی بالاخره بعد از اون همه حرص خوردن کوتاه اومد. بعدش همه چی برعکس شد. حالا اونقدر باهام خوب شده بود که هی میامد بهم سر می زد. خلاصه همه چی به خبر گذشت. ه
.
.
حالا بگید من با این فایل پاک شده ام چی کار کنم؟؟؟؟

Comments: Post a Comment



This page is powered by Blogger. Isn't yours?