Sunday, February 26, 2006

 

تازه داشت رابطه ام با این پیرزنا خوب می شد که دیروز صبح یکیشون چنان بلایی سرم آورد که از این به بعد هر کدومشون رو ببینم نه تنها سوار نمی کنم بلکه با ماشین از روشون رد میشم. اینا وقتی با آدم کار دارن مظلوم میشن. دیروز داشتم از یه کوچه فرعی که به شریعتی می رسید رد می شدم که سر پیچ یه پیرزنه رو دیدم که تازه تصمیم گرفته بود از عرض خیابون رد بشه. تا دیدمش وایسادم اما چشمتون روز بد نبینه. یه دفه داد زد: سرعتتو بیار پایین (فحش یه کم زشت) و روم به دیوار هرچی فحش خانوادگی بود نثارم کرد. همین جور مونده بودم بهش چی بگم اونم هی صداشو می برد بالاتر و بیشتر داد می زد. چند نفر که اون اطراف بودن هاج و واج مونده بودن که من این پیرزنه رو چیکارش کردم. آخرش بهش گفتم حالا که طوریت نشده چرا اینقدر داد می زنی که دستشو برد بالا و گفت الان می زنم شیشه ماشینتو می شکنم و محکم با مشت کوبید تو شیشه. شانس آوردم که شیشه بالا بود و گرنه مشتش به جای شیشه ماشین روی صورت من فرود میومد. دیدم هیچجوری حریف این موجود وحشی نمی شم. پامو گذاشتم رو گاز و در رفتم. تا چند کیلومتر اونورتر هنوز صدای داد و بیداد و فحشای بی ناموسیشو می شنیدم. دیگه اگه بال بالم بزنن سوارشون نمی کنم. ه
0
امروز روز تولد ماهور عزیزمه. ماهور جون تولدت مبارک. امیدوارم هر جا هستی خوشحال و سلامت باشی و زندگیه خوبی داشته باشی

Comments: Post a Comment



This page is powered by Blogger. Isn't yours?