Tuesday, February 21, 2006

 

امروز انگار بهترم فقط یه کم گلوم درد می کنه. تازه لب به پیازهم نزدم. الانم با بچه ها بحث سیاسی و اقتصادی کردیم و نتیجه اش این شد که کلی حرص خوردیم. یه چیزی هم در مورد این پیرزنا بگم.واقعا دیگه شورشو درآوردن. آدم نمی دونه بهشون کمک کنه یا نه؟ دیروز یه پیره زنه رو توی یه مسیری که ماشین خور نبود سوار کردم. حالا مگه پیاده می شد. مجبورم کرد تا دم در خونشون رسوندمش. هفته پیش هم یکی دیگه سوار کردم وقتی سوار شد گفت مادر مسیرت تا بلوار شهرزاد هم می خوره؟ منم که خیلی دیرم شده بود گفتم نه. گفت حالا خوب مادر منو برسون. گفتم مادر دیرم شده وگرنه حتما این کارو می کردم. کلی غر زد تا پیاده اش کردم. موقعه پیاده شدن هم چون نزدیک جوب نگه داشته بودم کلی زیر لب فحش داد. اینم الان یادم اومد. اون موقع ها که دانشجو بودم یه بار سوار مینی بوس های ونک- نوبنیاد شدم. چند دقیقه بیشتر از حرکت مینی بوس نگذشته بود که یه پیرزنه سوار شد و کنار من نشست. از اون اول همین طور غر زد. به آدمای که از کنارش رد می شدن و بهش تنه می زدن بد می گفت. به راننده که محکم ترمز می زد فحش می داد. سر ماشین کناری که هی بوق می زد داد می کشید. تا اینکه موقع پیاده شدن من رسید. وقتی بلند شدم چون کنار شیشه بودم باید از جلوش رد می شدم. چشمتون روز بد نبینه. یه دفه پاشو لگد کردم. خودم زودتر رنگ و روم پرید. صدای داد و بیدادش رفت هوا: آآآآآآآآآی مگه کوری؟ چلاغم کردی. ایشاالله خیر نبینی. الهی به زمین گرم بخوری...یه ببخشید گفتمو پریدم پایین و دیگه بهش نگاه نکردم. ه
.
.
پ. ن: این اولین باره که پی نوشت نوشتم.ه

Comments: Post a Comment



This page is powered by Blogger. Isn't yours?