Monday, February 13, 2006

 

از موقعی که دیدمش یه لحظه هم از فکرم بیرون نمی ره. دیشب و پریشب اصلا نتونستم بخوابم. خیلی تغییر کرده بود. بزرگ شده بود. 5 سال پیش که از پیشمون رفت کلاس اول بود. یه دختر بچه کوچیک و شیطون و سر زبون دار. که از دیوار راست میرفت بالا. اما حالا خیلی عوض شده بود. مادرشم همین طور. اونم عوض شده بود اما اخلاقش هیچ فرقی نکرده بود و من حس کردم هنوز دوستش دارم. یواشکی رفتم. به کسی چیزی نگفتم. وقتی رفتم و دیدمشون، خیلی دلم گرفت. کاشکی زودتر می رفتم...ه
.
*
اما هنوزم دیر نشده. جبران می کنم...ه

Comments: Post a Comment



This page is powered by Blogger. Isn't yours?