Saturday, January 14, 2006

 

فضول سنج

خوب... خدا رو شکر که این عروسی هم به خیر و خوشی گذشت و ما هم خسته و کوفته از دو هفته دوندگی و این ور اون ور رفتن به علاوه انجام یک سری حرکات که نوعشو دیگه خودتون می دونید در شب قبل، الان در سر کار حاضریم...س
یه چیزی بگم؟ آخه چقدر این مردم فضولن. به همه چیز کار دارن. اون موقع که تازه وارد دانشگاه شده بودیم هر وقت که می دیدنم می گفتن شوهر نمی کنی؟ خبری نیست؟ خواستگار نیومده خونتون؟ و ... بعد که با بابک نامزد کردیم هر وقت که منو میدیدن می پرسیدن عروسی کیه؟ تابستون؟ زمستون؟ نامزدی بسه. زودتر برید سر خونه و زندگیتون. وقتی رفتیم سر خونه و زندگیمون یه ماه نگذشته بود می پرسیدن بچه مچه خبری نیست؟ حالا دیشب هر کی منو تو عروسی میدید، همینو ازم می پرسید. بعضی ها هم تا آدم رو می بینن شروع می کنن به نصیحت کردن که دیر میشه و اختلاف سنیت با بچه ات زیاد میشه و از این جور حرفها... دیشب یه نفر به یه چیز دیگه هم گیر داده بود. هی ازم می پرسید که چرا امشب لباسم پوشیده ست؟ چرا لباس باز یا کوتاه نپوشیدم؟... تازه امروز صبح فهمیدم که این سئوال رو از مادرم هم پرسیده و بهش گفته حتما شوهرش اجازه نمی ده. من نمی دونم فامیل ما اینقدر فضولن و به همه چیز کار دارن یا تمام فامیلها این جورین؟

Comments: Post a Comment



This page is powered by Blogger. Isn't yours?