Friday, December 30, 2005

 

بازم یه جمعه دیگه... بازم باید تنها تو خونه بمونم. نمی دونم تا کی باید این وضع ادامه پیدا کنه. از خیر سینماهم گذشتم. میشینم پای تلویزیون. آخه اونم هیچوقت هیچی نداره. س
خوش به حال مردمی که تو کشورهای دیگه زندگی می کنن. چند ساعت دیگه سال نوشون شروع میشه. الان تلویزینوهاشون که هیچی تمام کوچه و خیابونهاشون رنگ و وارنگ. اونوقت ما... چرا وقتی همه جا عیدِ اینجا نباید باشه. نشستیم و دلمون رو به عید نوروز خوش کردیم. عید مونم که همه چیزش با عید کشورهای دیگه فرق می کنه. آخه خودمون هم با همه مردم دنیا فرق می کنیم. از 3 ماه قبلش اونقدر خونه رو می سابونیم و اونقدر بهمش می ریزیم که لحظه سال تحویل خسته و کوفته یه گوشه میفتیم. تازه این اول کاره. بعدش شروع میشه، به زور باید بری دیدن فامیلهایی که بعضی هاشون رو تا سال دیگه نمیبینی و بعدش هم به زور باید بشینی خونه که همونهایی که دو روز پیش دیدیشون بیان دیدنت. همش میشه خاله بازی. شب هم تو اخبار اعلام می کنن که " ایران اسلامی امروز غرق شادی و سرور شد" حالا این شادی و سرور کجاست؟ ما که نمی دونیم.س
الان نمی دونم چی کار کنم. بازم خدا رو شکر که بعد از ظهر مسابقه فوتبال هست و یه کمی سرگرم میشیم. س
بسه دیگه خیلی غر زدم...س
.

Comments: Post a Comment



This page is powered by Blogger. Isn't yours?